حالا بهتر از چند سال قبل و یا بهتر از نوجوانیام میفهمم که زنها ما را چگونه آلوده میکنند، افیون زنها از نیش هزار, دعا و نوشته کارسازتر است. نیازی به تمدید ندارد، کافی است زیر دندان یکی از آنها گیر بیافتی، تا عجل مهلت نفس بهشان دهد دست از سرتان برنخواهند داشت و هر روز بیشتر از قبل از سرو کولتان ب دنیا سرد است...
آمدم برای روز تولدت یادداشتی بنویسم، به همه چیز فکر کردم به همه حرفهایی که میتوانم و نمیتوانم به زبان بیاورم، از بازیهای کودکیهایمان توی انباری، از دوچرخه بامزهات از گاوهای تر و تمیز خدابیامرز پدربزرگمان، از روز اول دبستان نوربخش، از قرآن بلد بودنت، از معرقها، از نامههایی که برای هم مینوش دنیا سرد است...
قبل از ظهر. خسته بودم. تو بوق ماشینهای گذری گیر بودم. یادم افتاد باس به برو روی خودم برسم، قول داده بودم همیشه تروتمیز و مرتب باشم، موهام شکسته بود. مثل همیشه حالت نمیگرفتن. حس میکردم باید یه چیزی رو اعلام کنم به همه. یه چیزی با طعم شکستن. که پامو گذاشتم تو یه سلمونی. دو نفر داخل بودن. بیکار بودن دنیا سرد است...